با تو سخن می گویم

 

خواهرم با تو سخن می گویم

گوش کن با تو سخن می گویم

با تو در پرده سخن می گویم

زندگی در نگهم گلزاری است

و تو با قامت چون نیلوفر

قد برافراز در این گلزاری

آنکه گرد همه گلها به هوس می چرخد

بلبل عاشق نیست

بلکه گلچین سیه کرداری است

که سراسیمه دود در پی گلهای لطیف

که یکی آرد و ریزد بر خاک

دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک

گل چو پژمرد دگر جای ندارد در باغ

کس نگیرد ز گل مرده سراغ

به ره باد مرو   غافل از باغ مشو